از ابتدای دورهی ابتدایی، معلمان از دانشآموزان میخواهند که متنهای بلند را بخوانند، تکالیف طولانی را بنویسند و پروژههای طولانی مدت را انجام دهند. همهی این فرایندها به مهارتهای اجرایی متکی هستند. همچنین، از دانشآموزان انتظار میرود که در یادداشتبرداری، مطالعه و امتحان، که همگی به ریزفرایندهای چندگانه و تغییر پیاپی رویکرد نیاز دارند، مسلط باشند. بنابراین، موفقیت در تحصیلات به توانایی دانشآموزان در برنامهریزی زمانی، سازماندهی اولویتها و اطلاعات، تشخیص ایدههای اصلی و مهم در میان جزئیات، انعطاف در تغییر رویکردها، نظارت بر پیشرفتهای خود و بازخورد از کار ارتباط دارد. فرایندهای اجرایی به صورت نظاممند در مدارس تدریس نمیشوند و در برنامه ی درسی بر آنها تمرکز نمیشود. برنامههای درسی عموماً بر سه مهارت و تخصص تأکید دارند: خواندن، نوشتن و حساب کردن. ساختار عمومی کلاس درس نیز بر محتوا یا آنچه باید یاد گرفته شود، متمرکز است. برنامهریزی، توجه پایدار، مدیریت هیجان، نظارت اثربخش بر افکار و اعمال، اولویتبندی، به خاطر سپردن، شروع و تغییر در برنامه و خود نظارتی، تواناییهایی هستند که به آنها کارکردهای اجرایی گفته میشود که به تنظیم رفتار در رسیدن به اهداف و یافتن راهحلهایی برای مسائل کمک میکنند. مولفههای کارکردهای اجرایی شامل: حافظهی کاری، بازداری و انعطافپذیری شناختی است. در ادامه، به توضیح هر کدام از این مؤلفهها خواهیم پرداخت.
مولفههای کارکردهای اجرایی
1– حافظهی کاری:
توانایی نگهداشتن اطلاعات، تغییر اطلاعات در ذهن و استفاده از آنها است. این حافظه در برقراری ارتباط بین اطلاعات در زمانهای کوتاهمدت نقش دارد.
2– بازداری:
توانایی مقاومت در برابر محرکات مزاحم، وسوسهها، و عادات و نیز فکر کردن قبل از عمل است. این مهارت، امکان توجه انتخابی را به فرد میدهد. در یک محیط آموزشی، نیاز به متمرکز شدن بر فعالیت آموزشی، حذف محرکهای مزاحم، و نگهداری توجه در بلندمدت نقش مهمی در یادگیری ایفا میکنند.
3 – انعطافپذیری شناختی:
توانایی تغییر، جابهجایی و سازگاری در وظایف براساس نیازها، اهداف پیشرو و یافتن ارتباط بین ایدههای نامرتبط است. (خلاقیت)
اجزای کارکردهای اجرایی به همین جا ختم نمیشوند. ما کارکردهای شناختی سطوح بالاتری نیز داریم که شامل حل مسئله، استدلال و برنامهریزی میشوند که از کارکردهای اجرایی پایه تشکیل شدهاند. در یک مدرسه شناختی بر این کارکردها تاکید بیشتری می شود.
ما نه با مهارتهای کارکردهای اجرایی بلکه با توان بالقوهی رشد این مهارتها به دنیا میآییم. فرایند رشد به آرامی از طفولیت آغاز میشود، تا سالهای اولیه بزرگسالی ادامه پیدا میکند و با تجاربمان شکل میگیرد. بچهها نیز مهارتهایشان را از طریق درگیری در تعاملهای اجتماعی معنادار کرده و فعالیتهای جذاب میسازند.
تعامل با بزرگسالان در کودکی؛ به تمرکز، توجه، ساخت حافظهیکاری و تنظیم واکنشها به محرکات کمک میکند. کودکان یکپارچگی توجه، حافظهی کاری، خودکنترلی، برنامهریزی، حل مسئله و توجه پایدار را از طریق بازیهای خلاق، مسابقه و تکالیف مدرسه تمرین میکنند. کودکان همانطور که این ظرفیتها را رشد و توسعه میدهند، نیاز دارند تجارب خود را تمرین کنند و درباره آنچه انجام میدهند و چرایی آن گفتوگو کنند و بر فعالیتهایشان نظارت نمایند، به اقدامات ممکن پیشرو توجه داشته باشند و اثربخشی تصمیماتشان را ارزیابی کنند.
براساس تحقیقات، کمخوابی، استرس و اندوه، تنهایی و بیتحرکی فیزیکی، اثر منفی بر کارکردهای اجرایی و نیز تفکر میگذارند. وقتی غمگین هستیم، مغز ما در حذف محرکات و اطلاعات ناخواسته، ضعیف عمل میکند. این یعنی توجه انتخابی ضعیف، که نتیجهی آن اختلال در یادگیری خواهد بود. افراد وقتی شاد هستند، خلاقتر و انعطافپذیرترند. کودکی که تنها و از جمع دور افتاده نیست، عملکرد مغزش بهتر خواهد بود. همچنین مغز ما وقتی بدن سالم است و فعالیتهای فیزیکی سالمی نیز دارد بهتر عمل میکند. حتی بیماری سرماخوردگی تفکر ما را مختل میکند. بیخوابی یا کمخوابی بهطور مستقیم روی کارکردهای اجرایی شخص اثر میگذارد و به نظر میآید او دچار اختلالات خواب است و شبیه یک فرد بیشفعال عمل میکند. اگر ما اضطراب و فشار روانی، تنهایی و یا بیماری کودک را نادیده بگیریم، این نیازهای برآورده نشده در برابر رشد و پیشرفت برنامهی رسمی و اهداف آموزشی ما برای کودکان به عنوان مانع عمل خواهندکرد.
در این مقاله مولفههای کارکردهای اجرایی را با هم خواندیم. کمخوابی، استرس و بی تحرکی تاثیرات منفی بر روی کارکردهای اجرایی دارند که باید در کودک این نوع موارد در نظر کرفته شوند. حال برای اینکه کارکردهای اجرایی، بهبود پیدا کنند، پیشنهاد میکنیم به مقالهی “بهبوددهندهی کارکردهای اجرایی چهچیزهایی اند؟” را مطالعه کنید.