مدت هاست که دانشمندان حوزه ی آموزش در زمینه های نظری و عملی تعلیم و تربیت آگاهی بخشی می کنند. اما یافته های جدید، شفاف تر از قبل اهمیت هیجان در پیشبرد یادگیری را آشکار میکنند و این بدان معناست که ایجاد هیجان نه تنها به زنگ تفریح محدود نمیشود، بلکه وجود آن در سر کلاس درس، برای یادگیری عمیق و مؤثر لازم و ضروری است و موضوعی به نام یادگیری با بازی را مطرح میکند. علوم اعصاب، ما را از جداسازی یادگیری و هیجان منع میکند و این پیام را به ما میدهد که برای بررسی تأثیر یک راهبرد در مدیریت کلاس، باید عملکرد را در سطحی فراتر از سطح فردی تحلیل کنیم که این مهم جز با استفاده از تکنیک های تدریس گروهی و ایجاد هیجان دست یافتنی نخواهد بود.
یادگیری با بازی مهم ترین راهبرد
یکی از مهم ترین و اصلی ترین راهبردها، استفاده از بازی به منظور ایجاد هیجان در کلاس و در خلال تدریس و یادگیری از طریق بازی است. برخلاف تصور عموم که یادگیری با بازی ممکن نیست، بازی علاوه بر ایجاد هیجان موجب کنترل رفتار و تقویت مهارتهای فردی دانش آموز میشود. در بازیهای نوبتی؛ مثل ماروپله، منچ و شطرنج، لازم است کودک برای رسیدن نوبت به خودش صبر کند، لازم است قبل از پاسخ فکر کند و در هر نوبت یک استراحت کوتاه را نیز تجربه خواهد کرد. همه ی اینها به تقویت کنترل بازدارنده و حفظ انگیزه و جلوگیری از بی قراری کودک، کمک خواهد کرد. به عنوان مثال؛ کارت بازی، اطلاعات زیادی درباره نقش اصلی هیجانات در شناخت و یادگیری، به ویژه نقش هیجان ناآگاهانه در یادگیری مؤثر و موفق و جایگاه بازی در تبلور این شهود، در اختیار دانشمندان قرار داده است.
بررسی عملکرد بازی در یادگیری
برای روشن کردن مسئله، عملکرد بازی را در یک الگو بررسی می کنیم و الگوهای معتبر را که طی آزمایشهای متعدد هیجان و یادگیری به دست آمدهاند، در نظر میگیریم. سپس، این الگوها را با توجه به یافتههای پژوهشگران از افراد طبیعی (نرمال) و دچار آسیب مغزی، تفسیر میکنیم. در نظر بگیریم فرد جلوی میزی قرار گرفته است که یک بازی کارتی روی آن قرار دارد. او باید در هر بار بازی، یک کارت را از روی چهار دسته کارت بردارد و هر کارتی که بر می دارد، ممکن است باعث برد مقداری پول شود.
او اطلاع ندارد که برخی از دسته های کارت شامل کارت هایی هستند که منجر به برد مبلغ بیشتری نسبت به دسته های دیگر می شوند؛ ولی در عین حال، کارت هایی را هم شامل می شوند که گاهی به باخت مبلغ بیشتری منجر می گردند؛ در نتیجه، انتخاب کارت از این دسته ها در طولانی مدت انتخاب بدی محسوب می شود. یک فرد عادی چگونه می تواند قوانین این بازی را یاد بگیرد و نتایج بهتری را در طولانی مدت کسب کند؟ فرایندهای شناختی و هیجانی در یادگیری قانون کارت بازی دخیل اند. این یادگیری معمولا با شهود هیجانی ناآگاهانه ای آغاز می شود که در نهایت به فهم آگاهانه قوانین منجر می شود.
فرمان هیجانی
این شهود برای یادگیری ضروری است. یافته ها نشان می دهند که تمام این اتفاقات در سطحی پایین تر از سطح آگاهی فرد رخ می دهند. ممکن است در این مرحله، فرد اعلام کند که هنوز قوانین بازی را نمیداند و فقط تعریق کف دست اوست که تأثیر یادگیری هیجانی نا آگاهانه را نشان میدهد. فرمان هیجانی که توضیح داده شد، در بسیاری از موقعیتهای دیگر نیز مؤثر است؛ مانند زمانی که یک دانش آموز مسئله ای را درست حل میکند و نمره خوبی میگیرد. این اتفاقات برای فرد یادگیرنده خنثی نیستند و میتوانند بسته به تفسیر افراد از نتیجه، رغبت برانگیز با ناراحت کننده باشند.
در هر کدام از این موقعیتها، پاسخ هیجانی یادگیرنده که میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه باشد، رفتار او را در آینده شکل میدهد. او میتواند مشابه دفعات پیش رفتار کند یا از بروز نتیجه مشابه، احساس نگرانی کند. هیجان در مدارس بخشی مهم از دانش در حال یادگیری محسوب نمیشود و مسئلهای جانبی به شمار میآید. معمولا از کودکان خواسته میشود «احساساتشان را کنار بگذارند تا بتوانند روی درسشان متمرکز شوند. از این دیدگاه، هیجان ماهیتی مخرب دارد که در تقابل با شناخت است و باید تنظیم و سرکوب شود تا به قضاوت آسیبی نرساند. کارت بازی نشان می دهد که یادگیری با بازی مؤثر به هیجان نیاز دارد و افراد از شهود خود برای هدایت افکار و تصمیماتشان استفاده می کنند.
هدایت هیجانی
این شهود، پاسخهای هیجانی را با فرایندهای شناختی ترکیب می کند و به چیزهایی که از تجربه آموخته شده اند، پیوند میدهد. شهودها هوسهای ناآگاهانه نیستند و از تجربه ها حاصل میشوند و مختص بستری هستند که در آن آموخته شدهاند. در رابطه میان هیجان و شناخت میتوان دریافت که صرف دانش بدون هدایت هیجانی، کاربردی ندارد. این مسئله در کلاس درس نیز مطرح است. اگر دانش آموزان ارتباطی را با محتوای درس احساس نکنند، این محتوا برایشان بی معنی است و در تصمیمات و رفتارشان اثر نمی گذارد. اگر برنامه درسی از پرورش پاسخهای هیجانی و به طور مشخص یادگیری در بازی حمایت نکند، ادغام مؤثر هیجان و شناخت صورت نمی گیرد. پس بهتر است از روشی که در مدرسه شناختی به منظور یادگیری هر چه بیشتر دانش آموزان استفاده میشود، بهره گرفت.