نویسنده : ثنا نیکوزاد
سلام! من موضوعی انتخاب کردم که در مورد حیوانات است.
امروز ما مهمان هایی داریم که برای شما توضیح می دهند که
چطور شکار می کنند. حیوانات! شروع کنید.
سلام !من بزمجّه هستم. وقتی که می خواهم شکار کنم،از بو ها
این کار را میکنم.خب ما با مار ها یکی هستیم
پس هرچه را که برای شما توضیح می دهم در مورد (بو) مار ها هم
آن را دارند. ما وقتی زبانمان را بیرون می آوریم و در هوا تکان
می دهیم،مولکول های بو به زبانمان می چسبد.امّا هنوز بو را
احساس نکردیم! بعد وقتی به داخل دهانمان می بریم آن را می چشیم
و احساس می کنیم. بعد می فهمیم آن حیوان چه بوده و اگر نخواستیم
نمی خوریم و اگر هم خواستیم که هیچ!ما اینطور شکار می کنیم.
روباه قطبی سفید:من روباهی سفید هستم که در حال حاضر در حال
شکار هستم . امّا به روش خودم !اصلا ولش کن این شکار را!
برای شما توضیح می دهم که چطور شکار می کنم. ما روباه ها حس
بویایی خوبی داریم. اما با گوش دادن ،غذایمان را پیدا می کنیم .
وقتی زمستان است، غذای ما موش صحرایی است. موش صحرایی
بخاطر سرما، در زمین حفره هایی درست می کند و در آن جا زندگی
می کند. ما وقتی حرکت او را حس می کنیم ،جهشی می زنیم و
بی حرکت روی زمین می ایستیم و با دقّت گوش می دهیم. و وقتی که
پیدایشان کردیم،چنگی در زمین می زنیم و آن ها را می خوریم. البته
بعضی وقت ها نمی شود. یکی گرفتم…… خداحافظ!
پایان
سلام
شروع جذابی بود و من را تشویق کرد که ادامهاش را بخوانم. طنز لطیفی هم در متن جاری بود.
برای چند جمله اول میتوانم این پیشنهادها را بدهم: برای شکار، از حس بویاییام استفاده میکنم.
یا از طریق حس بویاییام میتوانم شکار کنم.
پس هرچه را که در مورد حس بویایی توضیح میدهم، شامل مارها هم میشود.