نویسنده: بهار مجدی ـ
سیره می آید!
سیره می آید!
خبر خبر سیره میآید!
همه از وحشت نمیدانند چه کنند ! آیا سیره میآید؟
سیره، پرندهای کوچک جسّهای است که هر 500 سال یک بار میآید و همهی مردمان آن زمان را منقرض میکند و انسانهای زیادی را جای آنها قرار میدهد .هیچکس نمیداند چرا او میآید و چرا این کار را می کند. ولی او روی شانهی هرکس فرود بیاید او یک میتواند زنده بماند و زندگی کند .
********
من یک چوپان هستم ، من شاهد اتّفاقات و ترس مردم هستم. دعا میکنم سیره هیچ وقت سمت من وگوسفندهایم نیاید. میگویند سالها پیش سیره روی شانهی یک رفتگر فرودآمده است و او بیشتر زنده مانده و چیزهای زیادی دیده است . او گفته:” سیره پرندهای مهربان است و لزومی ندارد مردم از او بترسند . سیره روی شانه اش نشسته و مانند انسان ها حرف زده و گفته من مردم را به جایی خوب می برم.” ولی کسی حرف او را باور نکرده است و همه از سیره متنفّر هستند .
سیره اگر قرار باشد دقیقاً سر سال بیاید ، سه روز دیگر باید او را ببینیم.
*******
3 روز بعد. . .
قرار است سیره ساعت 6 عصر بیاید. مردم امروز را “روز سیره” نامیدهاند همه دلشوره دارند و دوست دارند آن آدمی باشند که سیره روی شانه آن فرود می آید . امّا این همه آدم، روی شانه ی چه کسی فرود می آید ؟ چه کسی زنده می ماند ؟ شاید سیره واقعاً ما را به جایی خوب ببرد. همهی ما که قرار است یک روز بمیریم خب چه بهتر که که با پرنده ای مهربان به جایی خوب برویم. من دلیل این همه نگرانی مردم را نمی فهمم ؟!
بهتر است بخوابم که وقتی سیره ما را با خود میبرد من خواب باشم.
*******
چشمانم را که باز میکنم با مادر و پدرم رو به رو میشوم. من هیچ وقتآنها را ندیده بودم ؛ در سانحهای آنها را از دست داده بودم. اما این بار در خانهی خودمان هستیم .کنار هم . آنها صدایم می زنند تا با هم غذا بخوریم.چی از این بهتر. انگار میتوانم سالهایی که بدون آنها گذراندم را حالا دوباره ،کنار آنها زندگی کنم.
پس سیره ما را میبرد به زمانهایی که از دست دادیم . به روزهایی که با حصرت و دلتنگی پشت سرگذاشته ایم.
چقدر خوب که سیره روی شانه ی من ننشست .
حتماً مردم شهر هم به روزهایی که دلشان میخواست رفتهاند.
ممنون سیرهی مهربان.
نویسنده:بهار مجدی