“یکشنبه با اقوام”
هویت و اصالت یک سرزمین وابسته به ملتش است.
در هر کشورى،مردم متعلق به یک قوم و نژادى هستند.
این اقوام گرچه در جزئیات فرهنگى و سبک زندگى با یکدیگر متفاوت اند اما همگى فرزندان یک میهن اند و اتحاد و همبستگى شان بسیار حائز اهمیت است.
در کشور عزیز ما ایران، قومیت هاى مختلفى زندگى میکنند که هرکدام آداب و رسوم مخصوص به خود دارند. شناخت این موارد براى هر ایرانى،نه تنها لذت بخش است، بلکه اداى دینى به تاریخ و فرهنگ غنى کشورمان محسوب میشود.
دانش آموزان کوشاى پایه پنجم مهرتابان تصمیم گرفتند تا این اقوام مختلف را به ما بهتر بشناسانند.
در ادامه ى این مطلب،قسمتى از نمایشگاه بسیار زیباى فرزندانمان را که با زحمت خود به معرض نمایش گذاشتنه اند را میبینیم.
قوم کرد:
سلاو! خوش هاتی فه رموو!
من روژین هستم از قوم کرد.
در نمایشگاه «ایران ما» ما کردها با اجرای نمایشی از مراسم «بوکه بارانه» که با حضور عروسک بوکه بارانه برگزار می شد میزبان مهمان های خود بودیم. قسمت جالب ماجرا آنجا بود که مهمان های عزیزمان اگر دوست داشتند می توانستند پاکت های فروشی ما را تهیه کنند و با لوازمی که در آن گذاشته بودیم خودشان در خانه عروسک بوکه بارانه را بسازند.
ما در اتاقک کردی خود روی یک کرسی، تعدادی از صنایع دستی کردها را گذاشته بودیم و یک دار قالی کوچک و نمادین هم داشتیم که شما می توانستید چند رج قالی ببافید، همچنین یک روزنامه دیواری داشتیم که در آن اطّلاعات مفصّلی از کردها که هم در ایران و هم در کشورهای دیگر سکونت دارند، نوشته بودیم.
در ضمن ما از مهمان های خود با شیرینی نخودچی پذیرایی می کردیم و رشته پلو هم برای فروش گذاشته بودیم.
راستی! در پایان نمایشگاه مهمانان مان را به «جوراب بازی» که بازی اصیل کردها است، مهمان کردیم که فکر کنیم حسابی خوش گذراندند.
در اینجا نمایی از خانه ی کردی ما را می بینید.
قوم ترک:
سلام! خوش گلمیسیز صفا گتیر می شیز!
من آیلار هستم از قوم ترک.
بشتابید بشتابید کوفته های تبریزی جانانه! مهمان ها به غرفه ی ما که می رسیدند حسابی دلی از عزا در می آوردند و غذاهای خوشمزه و دسر نوش جان می کردند. ما در کنار کوفته تبریزی، آش دوغ و حلوای هویج هم برای فروش گذاشته بودیم.
در اتاقک ترکی ما حسابی همه چیز رنگ و بوی قوم ترک را تداعی میکرد. لباس ها، زرق و برق رومیزی ها، سماور و قوری و دار قالی کوچک و نمادین مان. همچنین یک روزنامه دیواری هم داشتیم که مهمان ها می توانستند اطّلاعات کاملی از ترک ها را در آن ببینند.
بازی ما «یه قل دو قل» بود که در آن مهمان ها تقسیم به گروه های کوچکی شدند و روی زمین مشغول به بازی با سنگ های کوچک یه قل دو قل شدند.
در پایین نمایی از خانه ی ترکی ما را می بینید.
قوم گیلک:
سلام! به امی غرفه خوش باما!
من تی تی هستم از قوم گیلک.
درست است! بوی سیر و حصیر و یک نوشیدنی خنک از سمت اتاقک گیلکی ها است!
در اتاقک گیلکی ها مهمان ها می توانستند در اتاقکی که با سبدها و کلاه های حصیری و پرده آویز گلیمی تزیین شده بود، خود را در میان جنگل های شمال تصوّر کنند و شربت سکنجبین بخورند. همچنین می توانستند میرزاقاسمی، کاچی و ماست لار هم از این اتاقک خوشبو تهیّه کنند.
مهمان های کتابخوان مان هم می توانستند نشان کتاب هایی که ما با الهام از طرح پرده آویز گلیمی درست کرده بودیم را تهیّه کنند و هر بار کتاب می خوانند «گیلک قوم» را یاد کنند.
در ضمن ما اطّلاعات مفصّلی از قوم گیلک را روی کارت های کوچکی پرینت گرفته بودیم که مهمان ها می توانستند آن ها را مطالعه کنند.
در پایان نمایشگاه، ما گیلکی ها با «آغور بازی» در رقابتی سخت حسابی نشانه گیری مهمان های مان را محک زدیم.
در پایین نمایی از خانه ی گیلکی ما را می بینید.
قوم لر:
سِلام! به غرفه ی قوم لر خَش اومدید!
من گلاره هستم از قوم لر.
«دختر دال» نام افسانه ای لری است که ما آن را در کارت های کوچکی نوشته و روی دیوار نصب کرده بودیم تا مهمان های مان چند لحظه ای به دنیای افسانه ها سفر کنند.
لرهای غیور اتاقک ما یک پازل طرّاحی کرده بودند که هرکدام از مهمان ها قسمتی از آن را ساختند و در نهایت، طرح زیبایی از «ایران ما» ساخته شد.
اتاقک لری ما جان می داد برای اینکه روی پشتی ها بنشینی و کنار سماور و قوری و تفنگ یک عکس یادگاری بگیری.
راستی آش دوغ های لری ما زبانزد مهمان ها بود.
بازی ما «کلاه پران» بود که حسابی مهمان های مان را به جنب و جوش انداخته بود.
در پایین نمایی از خانه ی لری ما را می بینید.
قوم عرب:
مرحبا! سلام علیک!
من آیه هستم از قوم عرب.
شاید بعضی از شما نمی دانستید که در ایران قوم عرب داریم؛ امّا باید بدانید که بسیاری از مردم عزیزمان در جنوب کشور از قوم عرب هستند که بیشتر در چهار استان هرمزگان، خوزستان، بوشهر و ایلام ساکن هستند.
ما در اتاقک مان به رسم همه ی عرب های خونگرم، به خوبی رسم مهمان نوازی را به جا آوردیم و در آن روز سرد ابتدا با «دلّه» ی کوچک مان آن ها را به فنجانی قهوه ی داغ مهمان کردیم و سپس آن ها را به خواندن اطّلاعات بیشتر از قوم مان در روزنامه دیواری و بروشورهایی که تنظیم کرده بودیم، دعوت کردیم. البتّه ما دسری به نام شعریه و سمبوسه های بسیار تندی هم برای فروش درست کرده بودیم که مهمان ها استقبال بی نظیری از آنها کردند.
بازی ما «هفت سنگ» بود که بسیاری از مهمان های مان به آن آشنا بودند و آن را دوست داشتند.
در اینجا نمایی از خانه ی عرب ها را می بینید.
قوم بلوچ:
سَلَم! بَمِ غرفک وَشَتگَن!
من درناز هستم از قوم بلوچ.
در اتاقک بلوچی ما، زمین خشکی بود که پس از نمایشگاه «ایران ما» تبدیل به یک نخلستان شد. بله! هرکدام از مهمان های عزیزی که به خانه ی ما آمدند نخلی با نام خود در زمین خشک بلوچستان کاشتند و آن را به نخلستانی سرسبز تبدیل کردند.
ما از مهمان های مان با «لندو»، شیرینی محلّی بلوچی ها و خرما پذیرایی می کردیم و نشان کتابی به شکل نخل هم طرّاحی کرده بودیم که آن را برای فروش گذاشته بودیم. همچنین یک روزنامه دیواری هم داشتیم که اطّلاعات مفصّلی در مورد قوم بلوچ در آن نوشته بودیم.
بازی ما «کلاچل چل» بود که مهمان ها برای برداشتن کلاه و گرفتن آن از هم به سرعت عمل بالا نیاز داشتند.
در پایین نمایی از خانه ی بلوچی ما را می بینید.
سلام و خدا قوت به بچه های کلاس پنجم مهر تابان
خیلی لذت بخش بود آشنا شدن با اقوام ایرانی با بیان و قلم شما
برای ایران برقرار بمانید
سلام خیلی ممنون! نظر لطف شماست!
سلام .
خوش حالم که برایم فرصت شرکت در یک نمایشگاه اقوام کشور خودم ایجاد شد .
قسمت آشنایی با بازی های اقوام برایم خیلی جذاب بود
چه قدر جای برنامه ای این چنینی برای معرفی ایران خالی بود و خیلی چسبید
من ممنونم از نظر شما و از خانم نیک خواه و خانم جعفری تشکر می کنم بابت برنامه ریزی این کار به ما خیلی خوش گذشت
خیلی مار سختی بود اما خیلی قشنگ شد
ممنونم از خانم جعفری و خانم نیکخواه برای دادن همچین موقعیتی به ما!